كدام كميته ؟ كدام پيش كسوت؟

سالها است كه از پايان شاهين بزرگ تهران مي گذرد شايد هنوز نام باشگاهي به نام شاهين وجود داشته باشد اما آن نامي كه در فوتبال ايران رد پائي درخشان را از خود بر جاي گذاشت يعني تيم شاهين تهران از فرداي روزي كه به دستور تيمساران آن روزگار دستور انحلال خود را گرفت از بين رفت
شاهين را گويند كه در گذر تاريخ تبديل به پرسپوليس تهران شده است و سالها يعني از 1347 هم سخن از پرسپوليس بود و پرسپوليس تبديل به پيروزي شد و حتي شعبه دومي به نام استيل آذين هم به او چسباندند!! اما هيچگاه شاهين نشدند همان طوري كه شهباز هم شاهين نشد وحتي شاهيني كه پس از انقلاب مجوز ادامه فعاليت گرفت نتوانست شاهين شود و هيچگاه مردان مهم شاهين پس از انقلاب نظير محمد صادقي و مرتضي يكه و امير قلعه نوعي و محمد رضا شكور زاده و امير مرزوقي و حجت شاه نباتي و كريم باوي نتوانستند با بزرگاني چون طاووسي وجعفر كاشاني و آشتياني و و برادران وطن خواه و كلاني و دهداري و بهزادي و جاسميان و عزيز اصلي و مهراب شاهرخي ... رقابت كنند بحث حكايت بازيكن و ستاره نبود كه همواره ستاره ها مي آيند و مي روند بلكه ورودي ها و خروجي هاي باشگاه از هرمي عبور مي كردند كه مديريت نام داشت.
شايد اين قصه تكراري باشد اما نسل امروز بايد بداند كه در تيم شاهين مرداني چون دكتر اكرامي و مهندس برومند و ... حضور داشتند كه بازيكنان و مربيان شاهين را انتخاب مي كردند و شايد چنين بود كه آن بازيكنان و مربياني چون پرويز دهداري در شاهين بوجود آمد.
امروز هياهوي انتخاب سر مربي جديد پرسپوليس وجود دارد و سخن از پيش كسوت و قديمي ها و استفاده از تجربه آدمهاي موجه در انتخاب سر مربي چون حميد استيلي است اما مي گوئيم حميد استيلي سر مربي مناسبي نيست زيرا او از اولين كساني بود كه در دهه 70 با حضور تيم بهمن كه توسط سرمايه گزاري تاسيس شد و ورژن قديمي همين تيم استيل آذين بود كه ره صد ساله را مي خواست در يك شب بپيمايد و به همين دليل نابود شد تيم پرسپوليس را از ياد برد و خيلي راحت به همراه محمد خاكپور پرسپوليس را كه امروز ادعاي عشق آن را به سينه مي زند رها كرد.
اشتباه نكنيد سخن از اين نيست كه علي دائي باشد يا نباشد بلكه حرف اين است اگر دائي قرار است كه نباشد استيلي نمي تواند با آن كارنامه كاري و با آن سابقه كار شكني در كار سر مربياني چون آري هان و دنيزلي و حتي قطبي سنگ پرسپوليس ي بودن را به سينه بزند.
حميد استيلي را از دهه 60 مي شناسيم او را قصاب خط مياني پاس مي شناسند خوب بخاطر داريم در دهه 60 و 70 تيم پاس با ترفندي نه چندان موجه استفاده از خشونت را سر لوحه كار خود قرار مي داد و يوسفي و استيلي سر آمد آنها بودند يوسفي كسي بود كه نامجو مطلق را در آستانه پيوستن به تيم مارسي به گونه مصدوم كرد كه آن بازيكن پر تكنيك هيچگاه با آمادگي بازنگشت و استيلي هم چنين بود شايد جوانان امروز پرسپوليس ندانند اما او كسي بود كه روزگاري با ترفندي نه چندان پسنديده حميد درخشان ستاره آن روزگار پرسپوليس را مصدوم كرد تا تيمش نتيجه بگيرد.
او بعدها به پرسپوليس آمد اما همگي بخاطر دارند او با اين كه با اين تيم قرار داد داشت به بهمن رفت و پشت كردن به پرسپوليس بخاطر پول را وفاداري به علي پرويني دانست كه بعدها به او هم وفا نكرد.
حال مي پرسيم چگونه استيلي سر مربي تيم پرسپوليس مي شود ؟ مي گويند كميته اي متشكل از پرسپوليس ي هاي قديمي او را انتخاب كرده اند به اسامي اين پرسپوليس ي ها مي نگريم و نگاهي به كارنامه آنها مي افكنيم.

حبيب كاشاني :
او چند سالي است كه در فوتبال پيدا شده است و مردي است از جنس سياسيوني كه فوتبال را وسيله اي براي ارتقا يافته است اوسابقه حضور در فوتبالش در همان حد سربازي و يا ماموريت هاي است كه مي گيرد پس كاشاني نمي تواند يك پرسپوليس ي قديمي شناخته شود ضمن آن كه دوستي او با استيلي بسيار شبه بر انگيز تر اين انتخاب را مي كند.

بيژن ذوالفقار نسب:
ذولفقار نسب بيش از 30 سال است كه هيچ ارتباطي با پرسپوليس ندارد او در دهه 70 ميلادي در دفاع اين تيم بازي مي كرد و بعد از انقلاب در تيمهاي زيادي مربيگري كرد شايد جالب باشد كه بدانيم ذولفقار نسب آنقدر دور از پرسپوليس بوده كه در مقطعي سر مربي تيم استقلال هم شد و كسي از او ايراد نگرفت هر چند كه استقلالي ها در زمان حضور او در تيم آبي هاي محبوب پايتخت رنج زيادي از او كشيدند بعدها او در سايپا و پيكان و شهرداري و نفت و برق مربيگري كرده است براستي چه كسي به او كه هيچگاه وفاداري به اين تيم نداشته لقب پرسپوليس ي قديمي مي دهد و حالا عضو كميته فني شده است ؟ از خصوصيات بارز او اين است كه تاثير پذير است و كاريزما بالائي ندارد و انعطاف فوق تصوري در قبال سياسيون دارد .

محمد رضا زادمهر :
او هم روزگاري در پرسپوليس بازي مي كرد اما فوتبالش چندان دوران بزرگي نداشت زيرا به دنبال تحصيل رفت اما در فوتبال همچنان فعال است ! او سرپرست تيم سايپا در روزگار تنش هاي بين سايپا و پرسپوليس بود و بعدها به تيم استيل آذين رفت و رابطه استيل آذين و پرسپوليس و روابط سرد در اين دو تيم كاملا نشان از اين دارد كه زادمهر هم نمي تواند يك پيش كسوت دلسوز به پرسپوليس دانست.

محمد پنجعلي :
پنجعلي هيچگاه مربي موفقي نبوده است ولي نكته بارز در مورد پنجعلي در مورد رفتارهائي دارد كه او با پرويز خان دهداري اسطوره بزرگ باشگاه شاهين و موسس پرسپوليس پس از شاهين داشت دهداري در اواخر دهه 80 ميلادي سر مربي تيم ملي شد و در اولين اقدام با پديده بازيكن سالاري مبارزه كرد در بازيهاي آُسيائي 1986 كره جنوبي بازيكنان تيم ملي ايران به رهبري محمد پنجعلي رفتارهائي داشتند كه پرويز دهداري آنها را در شان بازيكنان تيم ملي نمي دانست و قديمي هاي فوتبال خوب به ياد دارند محمد پنجعلي از كساني است كه به تيم ملي ايران به رهبري پرويز دهداري اسطوره و معلم اخلاق پرسپوليس و شاهين و تيم ملي پشت كرده و از تيم ملي استعفا كردند كه البته در زمان حضور علي پروين در تيم ملي در دهه 90 اين استعفا رفع و رجوع شد !! مي پرسيم كسي كه به معلم اخلاق و اسطوره پرسپوليس و شاهين و تيم ملي و فوتبال ايران پشت كرده شايسته حضور در كميته فني تيم بود؟

با نگاهي به اين سابقه آيا بايد تعجب كنيم چرا استيلي انتخاب مي شود ؟
ميبنيد تفاوت شاهين و پرسپوليس در چيست و چرا پرسپوليس و استيل آذين و اين آدمها در حد سيستم شاهين بزرگ و مردان بزرگي چون برومند و اكرامي و دهداري و... نيستند ؟و از كوزه همان بتراود كه در اوست و اين حكايت و قصه همه تيمهاي و مسئولين تصميم گيرنده آنها است... افسوس