يك درس مديريتي

در مقاله اي كه اخير ا در مجله (financial times) به چاپ رسيده است و در مورد نحوه برخورد و كنترل روابط بين كارمندان و مشتريان سخن گفته است به صراحت اعلام مي دارد برخوردي كه مديران ارشد با زير مجموعه خود مي كنند اثر مستقيم بر نوع روابط آنها با مشتريان آن سازمان دارد يعني اگر اين روابط خوب باشد برخورد با مشتريان بهينه و اگر با تزوير و خشونت و دوروئي باشد دقيقا همين مسئله براي مشتريان پديد مي آيد

نمي دانم كه مديران فوتبال ما تا به حال انديشه اند كه چرا در فوتبال ما حالا به جاي شعارهاي حيا كن و رها كن ... نمادها ساخته مي شوند ؟ سال گذشته علي دائي بعنوان نماد مخالفت با نحوه مديريت در پرسپوليس گزيده شده بود. علي دائي سرمربي چندان موفقي نبود اما هيچ كس نيانديشيد كه علي دائي بعنوان نماد مخالفت فرياد زده مي شد و كسي به دنبال خود او نبوده و نيست و علت آن حاشيه سازي تنها به علت سو مديريت حبيب كاشاني در نحوه گزينش حميد استيلي بود يعني مديريتي بي هيچ انديشه اي عاملي بر عليه خودش خلق مي كند.

 فكر مي كرديم كه درس " علي دائي " گفتن براي مديران ما كافي باشد و مديران ما فهميده باشند كه با پنهان كاري و يكي به نعل و يكي به ميخ كوبيدن نمي توان مديريت كرد اما امسال هم قضيه با فرهاد مجيدي تكرار شده است و مطمئنا اگر بازي فجر سپاسي و پرسپوليس تماشاچي داشت به نوعي ديگر قضيه علي دائي تكرار مي شد. مي پرسيم چرا بايد مديران با برخورد قهر آميز با برخي از ستاره ها زمينه مخالفت با تيم را درست كنند؟

حبيب كاشاني سعي داشت كه با نمايشي كاملا كودكانه علي دائي را از تيم دور كند. او هيچگاه حاضر نشد با قاطعيت بگويد كه علي دائي را بعلت نوع اختلافاتش نمي خواهد و در گزينه هاي او جائي ندارد به همين دليل وقتي با مردم با صراحت و صداقت صحبت نكرد ناخود آگاه زمينه شكستن اتحاد و ايجاد يك نماد اعتراض را بوجود آورد.

  همين مسئله امسال هم وجود دارد. علي پروين در روزهائي كه تيم بدون سرمربي است داد و فغان مي كند كه دنيزلي مقصر است در حالي كه همه مي دانيم يكي از شرايط دنيزلي تغييرات در تيم بود و بر خلاف نظر افراد تيم بر اساس نظر دنيزلي چيده نشده بود زيرا همه مي دانند دنيزلي بعلت نوع فوتبالي كه ارائه مي دهد نيازي نبود كه افراد اولي كه به تيم بياورد قاضي و گردان باشند. همه مي دانند كه در تيم دنيزلي ايمون زايد و آدكوويچ از بهترين ها بودند پس چرا بايد او در ليستش به دنبال گردان و قاضي باشد ؟ و از سوئي همه مي دانند كه دنيزلي با محمد محمدي در نيم فصل مخالفت كرد پس چرا بايد به دنبال گردان مي رفت ؟ مخالفت دنيزلي با پروين و كريمي دليل رفتن دنيزلي بود اما عدم صراحت تيم باعث شد تيم بدون سرمربي باشد. تيم زير نظر عاشوري و چيذري تمرين مي كرد. مي پرسيم اين دو با نظر چه كسي بغير از رئيس كميته فني و مدير راهبردي تيم را تمرين مي دادند ؟ و خود پروين اعلام كرد كه مربي پرتغالي شانس بهتري داشته ولي حالا ساز مخالف مي زند و با واكنش مواجه شده و حتي پست مديريت راهبردي حذف مي شود زيرا عدم يك رنگي را خود آنها رواج داده اند