وقتي استيل آذين به رختکن پرسپوليس مي آيد!

وقتي استيل آذين به رختکن پرسپوليس مي آيد!

اگر بتوانيد وارد فضاي رختکن پرسپوليس شويد، فضايي متفاوت از هميشه را پيدا مي کنيد. بازيکنان ديگر در مورد قهرماني سپاهان يا بحث کردن پيرامون آخرين قيمت آزراي فول آپشن و ملک هاي ويلايي متل قو حرفي نمي زنند. سوژه اصلي را از سه روز قبل مديرعامل خبرساز استيل آذين براي آنها فراهم کرده است. همه از اخراج استيلي و آمدن پيرواني حرف مي زنند!

چهره بازيکنان شوک زده نيست. يعني پولتيکي که آقاي مديرعامل رقيب پيش از بازي با پرسپوليس در ليگ به دنبالش مي گشت چندان ثمربخشي نداشته. پرسپوليسي ها بيشتر از اين که از بيرون رفتن استيلي و حضور يک مربي جديد ناراحت باشند، خوشحال هستند! سپهر حيدري وسط بحث کمي صدايش را بالاتر مي برد و با حالت پرسش مي گويد: «چه فکري کردند؟ مثلا مي خواهند از تجربه آقا افشين که سال قبل مربي ما بوده استفاده کنند؟! » آن طرف تر عليرضا حقيقي جوابش را مي دهد: «اگر قرار باشد آقا افشين ما را بشناسد، ما بيشتر او را مي شناسيم. همه ما مي دانيم او هميشه چه جوري تمرين مي دهد و چه برنامه هايي دارد! اتفاقا من فکر مي کنم اين به نفع ما شد که مربي سال قبل خود ما را بالاي سر استيل آذين گذاشتند...»

موافقان و مخالفان حقيقي در کلوني هاي چند نفره با هم بحث مي کنند که يک دفعه علي رضا محمد با حالتي ناراحت مي گويد: «بيچاره آقا حميد... دلم خيلي برايش سوخت! چرا اين سه بازي را به او فرصت ندادند؟ حالا مي خواهد چکار کند؟» حرفش هنوز تمام نشده بود که شيث رضايي با همان حالت هميشگي اش وسط حرف او مي پرد: «اگر خيلي ناراحتي بگوييم اين سه بازي بيايد پرسپوليس! » شيث اين جمله را به زبان آورد و بعد قهقهه اي زد و خيلي زود با نگاه چپ چپ و خشمگين علي دايي، هم خنده اش خشک شد و هم چند ثانيه اي خودش را لابلاي وسايلش گم کرد! اما کش مکش کلامي ادامه دارد.

خليلي هم وارد مباحثه مي شود: «حالا هرچي شده براي ما که بد نشد... من مي دونم بچه هاي استيل با حميدخان خيلي رفيق بودند. الان بيرون کردنش عين خودکشي بود. بيشتر از اين که به بازيکنان استيل آذين شوک بدهند به ما شوک دادند...» يکي از بين جمع مي گويد که حميد هم در استيل آذين چندان مخالفان کمي نداشته که همين حرف با جواب بائو همراه مي شود: «همه مربيان در تيم هاي شان موافقان و مخالفاني دارند! از کجا معلوم که مربي جديد تيم را عوض نکند؟! »

اين وسط اما کريم باقري باز هم مثل اکثر روزهايي که بحث چيزي غير از خود پرسپوليس است، روزه سکوت گرفته و حرفي نمي زند. کاپيتان گوشه اي از رختکن لباس عوض مي کند و حتي مثل علي دايي هم که گوشه اي نشسته و هراز گاهي جوابي به بازيکنان مي دهد در بحث شرکت نمي کند. تا اين که شيث دوباره مي گويد: «شنيديد قرار است احمدرضا عابدزاده هم جلوي ما روي نيمکت اين تيم بنشيند؟! احتمالا برگ برنده آقايان همين بود...» محمود خوردبين که دقيقا حکم بزرگتر تيم را دارد بحث را قطع مي کند: «شما کاري جز اين که پشت سر هم غيبت کنيد نداريد؟» رضايي جواب خوردبين را با ملايمت مي دهد: «محمود خان من که چيزي نگفتم! » و سرپرست اين بار بدون مکث جواب مي دهد: «قرار هم نيست پشت سر بچه هاي قديمي تيم کسي حرفي بزند. شما هم يک روز فوتبال تان تمام مي شود و مي رويد. خوش تان مي آيد فردا در مورد شما هم در همين رختکن چند جوان تازه وارد حرفي بزنند؟! »

انگار حرف هاي خوردبين چندان به مذاق کاپيتان دوم خوش نمي آيد. پس با ناراحتي مي گويد: «اين همه سال براي پرسپوليس بازي کردم. حالا به من مي گوييد جوان تازه وارد؟ !! » قبل از اين که خوردبين بخواهد جوابي آماده کند، کريم باقري سکوتش را مي شکند: «بس کن شيث! به ما چه که کي رفته استيل آذين؟! قرار است يک بار با آنها بازي کنيم و والسلام! چيزي مهمتر از حرف زدن در مورد استيل آذين پيدا نکرديد؟» حالا علي دايي که نشسته بود و برعکس تمام دفعات قبل به گفتمان طولاني بازيکنانش قبل از تمرين نگاه مي کرد وسط بحث مي آيد: «زودتر... زودتر لباس بکنيد تمرين شروع شد. ماشا الله بچه ها.»

***

بحث تمام مي شود و بازيکنان بدون اين که خبر داغ اخراج استيلي را فراموش کنند وارد زمين چمن شرکت واحد مي شوند. حالا نوبت تمريني است که ربطي به بازي با استيل آذين هم ندارد. دايي داشت تيمش را براي بازي نيمه نهايي حذفي مقابل صبا تمرين مي داد. هرچند او هم برايش پيروزي مقابل استيل آذين وسوسه انگيزتر از شکست دادن صبا به نظر مي رسد!